روانشناسی و سینما

روانشناسی سینما

در فیلم سینمایی INCEPTION  (تلقین) به کارگردانی کریستوفر نولان تاثیر شگرف و شگفت انگیز یک (ایده ـ فکر) به ظاهر کوچک در سرتاسر زندگی شخصی و روابط بین فردی و معنادهی به زندگی را به زیباترین شکل ممکن شاهد هستیم. نکته جالب توجه و ارتباط بین این فیلم و حوزه روانشناسی این است که در درمان شناختی ـ رفتاری CBT اولین قدم و مهمترین آن شناخت افکار مراجع در سه لایه اصلی (لایه اول: افکار خودآیند منفی NAT ـ لایه دوم: باورهای میانجی ـ لایه سوم: باورهای بنیادین) و کار کردن روی این افکار با تکنیک های مختلف شناختی از قبیل پیکان رو به پایین و … است.

بدین معنا که ابتدا یک (ایده ـ فکر) در ناخودآگاه و یا خودآگاه ما شکل می گیرد سپس این فکر (احساسات و هیجانات) ما را تحت تاثیر قرار می دهد و نهایتا ما با توجه به احساسات و هیجاناتمان اقدام به (عمل و رفتار) می کنیم. (در تلقین ایده ـ فکر اولیه ((دنیای حقیقی نیز واقعیت ندارد و باید با خودکشی از آن بیدار شد)) توسط کاب در ذهن مال که نهایتا منجر به جنون و خودکشی او می شود) کاشته می شود. لازم به ذکر است افکار آگاهانه و بیشتر ناخودآگاهانه ما هیچ تمایلی به تغییر ندارند چرا که در لایه های زیرین ناخودآگاه ما وجود و ریشه دارند و به نوعی بخشی از هویت و شخصیت ما هستند که در طرحواره درمانی ST آن ها را به عنوان طرحواره های ناسازگار اولیه می شناسیم و مقاومت مراجع در جهت حفظ افکار خود همچون سکانس هایی که (رابرت فیشر از قبل در اصول محافظت از ضمیر ناخودآگاهِ خود تعلیم دیده ‌است، و لذا مقاومت سرسختانه‌ای از خود در خوابش به نمایش می‌گذارد. این مقاومت به صورت مقاومت مسلحانه در خیابان‌های لس آنجلس در خوابِ فیشر متجلی می‌شود) می بینیم. نولان به جهت اینکه بتواند این مفاهیم انتزاعی حوزه روانشناسی را به بهترین شکل ممکن ملموس و قابل رویت کند از سکانس های ذکر شده به بهترین شکل ممکن استفاده کرده است که در حوزه روانشناسی و اتاق درمان نشان از مقاومت مراجع در جلسات درمان دارد. نکات ذکر شده گوشه ای از مهمترین مفاهیم  مطرح شده در تلقین است به واسطه طولانی نشدن مطلب ارایه شده به خلاصه داستان می پردازیم.

دام کاب (لئوناردو دی‌کاپریو) یک استخراج کننده فکر در رابطه با اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان‌های جاسوسی و شرکت‌های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب‌پذیرترین وضعیت است، افکار و اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه می‌کند. او یک گروه چیره‌دست از روان‌کاوان و معماران زبردست دارد که همراه او مخفیانه وارد خواب‌های دیگران شده و سعی در کشف و ربودن اطلاعات دارند.

سایتو (کن واتانابه) یک سرمایه‌دار بزرگ ژاپنی است که به دنبال حذف رقیبان تجاری خود، به‌خصوص خانواده رابرت فیشر (کیلین مورفی) است. سایتو خود قبلاً مورد هجوم ناموفق تیم آقای کاب قرار گرفته بود و از توانایی آن‌ها در شگفت است، پیشنهاد یک مأموریت ظاهراً ناممکن را به آقای کاب می‌دهد، و آن این است که به جای این که اسرار ذهن رابرت فیشر جوان را بدزدند، یک اندیشه (ایده) را درون ذهن ناخودآگاه آقای فیشر بکارند و آن، اندیشه متلاشی ساختن شرکت خود و پدرش موریس فیشر (پیت پاستویت) بعد از مرگ پدرش است. سایتو در عوض قول می‌دهد که با نفوذی که در آمریکا دارد، کاب را از روی لیست سیاه دولت آمریکا بردارد، تا او بتواند به آمریکا بازگشته و دو فرزند خویش را دوباره ببیند وکاب می‌پذیرد.

در روند فیلم هنگامی که کاب و آرتور در حال انتخاب و جمع‌آوری اعضای تیمشان هستند، بیننده متوجه می‌شود کاب به اتهام قتل همسر سابقش مال (ماریون کوتیار) در آمریکا تحت تعقیب است، در حالی که کاب به آریادنی (اليوت پیج) توضیح می‌دهد که مال خودکشی کرده‌است، زیرا این ایده که (دنیای حقیقی نیز واقعیت ندارد و باید با خودکشی از آن بیدار شد) او را به مرز جنون کشیده بود.

سایتو، کاب، آرتور و تیم منتخبشان (یک معمار که فضای خواب را می‌سازد، یک شیمیدان که وظیفه بیهوشی را بر عهده دارد، و یک جاعل هویت که قدرت تغییر چهره در خواب را دارد) جمعاً شش نفر، در یک برنامه از قبل طراحی شده با استفاده از یک داروی بسیار قوی خواب‌آور، وارد خوابِ رابرت فیشر می‌شوند تا اندیشه جدید را در ذهن او بکارند. اما آن چیزی که از آن خبر ندارند این است که رابرت فیشر از قبل در اصول محافظت از ضمیر ناخودآگاهِ خود تعلیم دیده ‌است، و لذا مقاومت سرسختانه‌ای از خود در خوابش به نمایش می‌گذارد. این مقاومت به صورت مقاومت مسلحانه در خیابان‌های لس آنجلس در خوابِ فیشر متجلی می‌شود. سایتو در این میان تیر می‌خورد و مجروح می‌شود، و مأموریت در خطر شکست قرار می‌گیرد، یعنی ضمیر ناخودآگاه فیشر تقریباً موفق به حذف عوامل غیر بومی از خواب خود می‌شود. اما در همین هنگام، کاب برای این که موفق شود اندیشه را در ذهن فیشر با موفقیت بکارد، و همچنین از مرگ اعضای گروهش و تبعید اجباری همه به برزخ جلوگیری کند، مجبور می‌شود که خودش و بقیه را به یک لایه پایین‌تر بفرستد: یعنی در خوابِ فیشر همگی به خواب روند، و در آن رؤیای درونِ رؤیا، با داشتن زمانی بیشتر آن عملیات را ادامه دهند.

در آن رؤیا، که در یک هتل رخ می‌دهد، کاب این بار برای این که فیشر به چیزی شک نبرد، با او از در دوستی وارد شده و او را متقاعد می‌کند که دارد خواب می‌بیند، و این که دزدانی ماهر سعی در ربودن رمز گاوصندوق پدرش (که در آن وصیت‌نامه‌ای نیز برایش گذاشته شده) دارند. کاب فیشر را فریب داده و او را متقاعد می‌کند که از راه خواب دیدن می‌تواند وصیت‌نامه پدرش (که در واقع اندیشه آغازگر یا تلقینی است که کاب آماده کرده ‌است) را دیده و قبل از دزدان به آن برسد؛ بنابراین هر دو (و بقیه تیم به‌طور ناشناس) باز به خواب می‌روند تا فیشر وصیت پدر خود را در خوابِ جدید ببیند (یعنی لایه سوم).

در لایه سوم (که در کوهستانی برفی اتفاق می‌افتد)، فیشر تیر می‌خورد و می‌میرد، همچنین سایتو نیز به دلیل مجروحیتی که در مرحله اول خواب پیدا کرده بود در لایه سوم خواب وضعیت وخیمی پیدا می‌کند و در شرف مرگ قرار می‌گیرد. در این وضعیت کاب و آریادنی، برای بازگرداندن فیشر از مرگ به لایه سوم، وارد لایه چهارم می‌شوند در حالی که کاب می‌داند در این لایه اسیر مؤلفه همسر متوفای خود خواهد شد. مال که تصویری از همسر مرده کاب است، از کاب می‌خواهد تا در همان لایه بماند و به قولی که روزی به او داده بوده (زندگی مشترک تا ابد) وفا کند در عوض به آریادنی و فیشر اجازه می‌دهد که از مرحله چهارم خواب خارج شوند. در این بین کاب به مال توضیح می‌دهد (یا در واقع به ضمیر ناخودآگاه خودش توضیح می‌دهد، زیرا مال واقعی مرده‌است و این مال ساخته ضمیر ناخودآگاه کاب است) که هرگز نمی‌تواند با او زندگی کند، زیرا همواره عذاب وجدان خواهد داشت به این خاطر که خودش (کاب) این ایده را در ذهن مال تلقین کرده‌است که «دنیا واقعیت ندارد و باید از آن با خودکشی بیدار شد». او این ایده را در ذهن مال تلقین کرده بود زیرا از زندگی در دنیای خیالی در خواب خسته شده بود ولی مال به این زندگی علاقه داشت پس کاب راهی پیدا کرد که مال به بیدار شدن رضایت دهد، اما هرگز تصور نمی‌کرد که اگر مال با این ایده بیدار شود هرگز نمی‌تواند از آن رهایی پیدا کند. پس در واقع دلیل خودکشی کردن مال، تلقین ایده از طرف کاب بود. کاب که حدس می‌زند سایتو اکنون در لایه سوم مرده‌ است، برای پیدا کردن او در لایه چهارم می‌ماند اما آریادنی را مجبور به سقوط (فرایندی که موجب بیدار شدن از خواب می‌شود) می‌کند.

نهایتاً همگی (به غیر از سایتو و کاب) از لایه سوم خارج و به بالا (لایه اول) بازمی‌گردند. اما کاب در جستجوی سایتو، آنجا (در لایه سوم و چهارم) می‌ماند، و به نظر می‌رسد که راه فراری به بیرون از آن رؤیاها ندارد. در صحنه نهایی فیلم، کاب (با چهره‌ای خسته با سایتو (در سنین پیری) درون یک کاخ مکدّر اما زیبا با معماری سنتی ژاپنی دیدار می‌کند، و کاب به او می‌گوید که به یاد بیاورند که زمانی دور، هر دو به این دنیا وارد شدند، و این دنیا در واقع یک رؤیا است. یکی از خواص رؤیاها در این فیلم این است که بینندگانِ درون خواب، به راحتی گذشته خود را فراموش می‌کنند، و لذا فراموش می‌کنند که در رؤیا هستند، ویا از کجا آمده‌اند. سایتو تپانچه‌ای را بلند می‌کند، اما نشان نمی‌دهد که با آن چه می‌کند.

ناگهان کاب خود را بیدار (در لایه ظاهراً صفر و بیرون از خواب و در واقعیت و زمان حال) می‌یابد و همه چیز را پایان‌یافته می‌بیند: کاب و سایتو طوری به یکدیگر نگاه می‌کنند که انگار بعد از سال ها از خواب بیدار شده‌اند، سپس سایتو یک تماس تلفنی برقرار می‌کند تا سابقه کاب را از لیست سیاه دولت آمریکا پاک کند. پدر مالوری (بازیگری مایکل کین) در فرودگاه بین‌المللی لس‌آنجلس به استقبال او آمده و او را به نزد نوه‌هایش (فرزندان خردسال کاب و مالوری) می‌برد. در آن منزل، کاب، که هنوز باور ندارد که دارد به دیدار بچه‌هایش می‌رود، فرفره را روی میز انداخته و به چرخش درمی‌آورد، گویی شک دارد در دنیای واقعی است. اما هنگامی که فرزندانش را می‌بیند، فرفره را به همان حال رها کرده و به سمت آن‌ها می‌رود. اما در واقع معلوم نمی‌شود که او در رؤیا به سمت فرزندانش می‌رود یا در واقعیت.

hamidrostami

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *