جهتگیری منفی نسبت به مشکل
طبق مدلهای رایج درباره حل مساله، فرایند حل مساله شامل دو مرحله میباشد: جهتگیری نسبت به مشکل و مهارتهای حل مساله. جهتگیری نسبت به مشکل، به چارچوب شناختی کلی فرد هنگام مواجهه با یک مشکل اشاره دارد. جهتگیری نسبت به مشکل شامل درک مشکلات، ارزیابی از خود به عنوان حلکننده مساله و انتظارات مربوط به پیامدهای حل مساله میشود.
از طرف دیگر، مهارتهای حلمساله به مهارتهای واقعی اشاره دارد که لازمه حل موفقیتآمیز موضوعات روزمره میباشد.
این مهارتها عبارتاند از: ۱- تعریف مشکل و فرمولبندی اهداف حل مساله، ۲- ارایه راهحلهای متنوع، ۳- انتخاب یک راهحل و ۴- اجرای راهحل برگزیده و ارزیابی اثربخشی آن.
نتایج پژوهشها نشان میدهند که نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر، ارتباط تنگاتنگی با جهتگیری منفی نسبت به مشکل دارند، اما با مهارتهای حل مساله، ارتباط چندانی ندارند. در واقع اگرچه افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، دانش حل مشکلات خود را دارند، اما به علت داشتن چارچوب شناختی منفی درباره مشکلات، هنگام مواجهه با آنها، به سختی میتوانند خودشان را برای استفاده از دانش حل مساله قانع کنند.
این بیماران، مشکل را به عنوان یک عامل تهدید میبینند، در توانایی حل مساله (علیرغم دارا بودن این دانش) تردید میکنند و در مورد پیامدهای حل مساله بدبین میباشند.
آسیب و پریشانی
یکی از ملاکهای تعیینکننده برای تشخیص اختلال اضطراب فراگیر، بروز معنادار پریشانی و افت عملکرد است. این مساله قطعا میتواند به سادگی و با پرسش از مراجعان درباره تجربه پریشانی و افت عملکرد خفیف، متوسط و یا شدید تعیین گردد. با این حال، این فرصتی برای جمعآوری اطلاعات اضافی درباره تاثیر این اختلال بر زندگی مراجع میباشد.
به منظور دریافت تصویر واضحی از آسیب مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر، ممکن است بررسی جنبههای خاصی از زندگی مراجع مفید باشد.
به عنوان مثال، این اختلال چه تاثیری بر روابط فرد با خانواده و دوستان میگذارد؟ آیا فرد دایما در جستوجوی اطمینانطلبی از دیگران است؟
در مجموع میتوان گفت، هنگام تشخیص اختلال اضطراب فراگیر، جنبههای متعددی برای بررسی وجود دارد که طولانیترین آنها، سنجش نگرانی است.